.

ساخت وبلاگ
۱) می بینی اومده عیادت پدرت همون که یه روزی با دیدنش ضربان قلبت بالا میرفت هول میشدی؛ یه روز دیگه که خبر ازدواجشو شنیدی حس کردی دنیا برات به آخر رسیده؛ یه روز دیگه میخواستی مهم ترین آدم آینده زندگیتو بخاطرش پس بزنی؛ حالا امروز گلی که آورده رو میزاری توی گلدون، بچه شو توی بغلت میگیری و بازی میکنی، چشماتون به هم میفته بدون هیچ حسی! ! ! خیلی عجیبه نه؟!۲) صمیمی ترین رفیقت بود، فکر میکردین تا ته دنیا قراره کنار هم بمونین؛ هزارتا برنامه ریزی و ایده داشتین از کارای مشترکی که قرار بود با هم انجام بدین، روز و شبتون کنار هم میگذشت، اما شب قبل عروسیتو برات تلخ تر از زهر کرد. دسته گل و تاجتو بهت به بدترین شکل ممکن برگردوند. کاری کرد که دیگه حتی نخوای باهاش رو در رو بشی و ترجیح بدی با پیک وسایلشو براش بفرستی تا حتی یک لحظه چشمت بهش نیفته! ! ! خیلی عجیبه نه ؟!۳) بهش گفته بودی دیگه نمیخوام ببینمت، به بدترین شکل ممکن اونو از خودت رونده بودی، در حقش خیلی بی انصافی کرده بودی و هرکی جای اون بود دیگه حتی اسمتم نمیاورد؛ اما وقتی خبر ازدواجتو شنیده بود حتی تاریخشو دقیق نخونده بود و اشتباهی یک شب قبل مجلست حاضر شده بود و خودشو به باغ رسونده بود تا تورو ببینه. روز عروسیت از دیدن هیچ کس به اندازه اون متعجب و خوشحال نشدی و بغضت نگرفت! ! ! خیلی عجیبه نه؟!۴) گاهی که یاد رفتار آخرش میفتادی، دلت نمیخواست دیگه ببینیش. شیش ماه بود که ازش هیچ خبری نداشتی تا اینکه یه دفعه پیام داد که میخواد تورو ببینه. با اینکه ازش نفرت داشتی ولی غرور شکسته شدش باعث ترحمت شد و حاضر شدی بری دیدنش. توی راه هزار تا سوال و حرف آماده کرده بودی تا ازش بخاطر رفتار بدش توضیح بخوای. حتی بارها تصمیمت عوض شد که برگردی و با دوباره دیدنش ....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5kafshd0000zakf بازدید : 78 تاريخ : جمعه 14 بهمن 1401 ساعت: 19:41

توی کوچه پس کوچه های قدیمی شیراز قدم میزنم و حس میکنم توی بدترین جبر تاریخی و جغرافیایی متولد شدم.

#نارنجستان

#شبگردی

#آواز_و_سه_تار_پشت_دیوار_ارگ

#شرزه

#خانه_پدری

#ماه_سلطان

#۲۴_۲۹آذر

#بلیت_های_سوخته!!!

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5kafshd0000zakf بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 15:56

همه چیز به طرز وحشتناکی سرده. همه چیز!لوله های آب خونه یخ زده و هیچی واسه گرم کردن جواب کافی نمیده...این شبا سردترین شباییه که توی عمرم دیدم.بی رحم ترینشون!انگار دنیا داره تموم زورشو میزنه شکستم بده.میخوام قوی باشم.میخوام بخندم...میخندم!میخندم؟همین که دو قدم دور میشم بغض میخواد خفم کنه...صدای تلویزیونو زیاد میکنم و با آهنگ معین میرقصم.از جاش نیم خیز میشه و میخنده...باید بخنده...باید قوی باشه...باید روحیه ش خوب باشه...دوست ندارم اشکاشو ببینم، هیچ وقت!میدونم هیچ وقت از درد اشک نمیریزه... حتی آخ هم نمیگه!!!بجاش میگه همه باید باهم بریم سفر. همه رو مجبور میکنه دسته جمعی بریم سفر. اما از درداش حرفی نمیزنه...باید خیلی بزرگ باشی که شادیت بسته به شادی بقیه باشه.خیلی بزرگ...خیلی مرد!!!مرد ترین آدمیه که توی تمام دنیا دیدم.بابا بغلت هنوزم امن ترین جای دنیاس...می میرم برات...الهی همه دردات به جون من باشه ...کاش بقیه عمرم مال تو باشه.تو خوب میشی. مطمئنم...حرف از روزای بعد خودت می زنی. مگه میشه؟مگه بدون تو دنیایی هم وجود داره؟اصلا تو خدای دوم منی ...همونقدر قوی!همونقدر نزدیک...همونقدر بخشنده...همونقدر مهربون!...نه ... گاهی فکر میکنم تو مهربونتر از خدا باشی... خیلی مهربونتر!الهی قربون خنده هات بشم ❤️حاضرم هزار بار بمیرم ولی تو همیشه بخندی... همیشه بمون...همیییییییشه بخند........***اشکام بالشمو خیس کرده. زیر لبم آهسته زمزمه میکنم:«توو دردت بیشتر از تو اسیرمتو باید خوب شی تا من نمیرم» ....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5kafshd0000zakf بازدید : 88 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 15:56

گاهی راه رفتنو فراموش میکنم.حرفاموگاهی یادم میره‌ کجا هستم و چکار میکنم.همه چیز زندگیم شده فکر کردن به تو ...تویی که همه چیز منیمنی که بدون تو هیچی نیستمیه عمر همه منو با تو شناختنیه عمره تنها افتخار زندگیم اینه که تو رو دارم و هم خون تو هستم.نمیخوام به هیچی فکر کنم.فقط میخوام جوری بغلت کنم که توی تنم حبس شیکه هیچی نتونه ازم جدات کنه.میخوام تو بشم.همه میدونن چقدر شبیهتم.پیشونیم... چشمام... بینیم... لبام... چونم...من توی آینه همیشه تورو می بینم.هیچوقت عکستو هیچ جایی نمیزارم که مبادا کسی یکی مث تورو نداشته باشه و دلش بشکنه...مبادا خدا تاوان دل شکسته یکیو از خوشبختی بودن کنارت بگیره.می بینی؟من همیشه از نداشتنت ترسیدم... همیشه!ولی چیزی که حتی توی تصورم نمیاد نبودنته.فقط میخوام باشی... ببینرگام میتونن جای رگای خسته تو بگیرن.مگه خون تو توی این رگا نیست؟مگه من از تو نیستم؟بدنم از تو نیست؟پس بدنت منو پس نمیزنه...ببین قلبمم هستا... یکم اذیتش کردم ولی هنوز کار میکنه...بهت قول میدم پیشت که باشه بهتر از روز اولش میشه.بهت قول میدم درداتو آروم کنمقلبم تا حالا پیش من یه امانت بوده واسه این روزابهت قول میدم نمی تونهنمیتونه بعد تو ادامه بده...بعد تویی اصلا وجود نداره !!! فهمیدی؟فقط باید بمونینزار این فکرا ازم یه دیوونه بسازهباید بمونی تا بخندیتا ازین به بعدو دیگه واسه خودت زندگی کنیتا همونجوری که دوست داری یه ون بخری و همیشه توی سفر باشیببینم اصلا مگه بهم قول یه عالمه سفر ندادی؟مگه قرار نبود سال دیگه ماشینو کاپوتاژ کنی و بریم؟؟؟پس چی شد؟مگه نمیگن مرده و قولش !تو که از همه دنیا مرد تریقوی بمون و ادامه بدهنه فقط برای خودتبرای تک تک ما چهار نفری که برات می میریم واسه نجات ما بجنگ...بمون...بخند! ....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5kafshd0000zakf بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 15:56